خشونت سیاسی در افغانستان تعریف، پیشینه، عوامل بروز، آثار وپیامدها، راههای علاج

خشونت وتندروی با تاریخ بشر تنیده شده است. نخستین کسی که در برخورد با جانب مقابل روش خشن را به کار برد قابیل در برابر برادرش هابیل بود. معمولا خشونت از تضاد منافع، یا تفاوت فهم وبرداشت و باورها، یا اختلاف دین و روش زندگی سر چشمه می گیرد. کشور ما هم در ادوار مختلف خود قربانی خشونت های قومی، سیاسی، دینی، مذهبی، فکری… و شده است. این خشونت ها گاهی وحشتبار وگاهی نرم تر اعمال شده است؛ اما هیچگاهی از خشونت در امان نبوده است. اوج خشونت ها در این خطه زمانی رخ داده که ملت دچار چند پارچگی سیاسی گردیده است. متأسفانه ملت افغانستان در نیم قرن اخیر بیشتر از هر وقتی دیگر قربانی خشونت های سیاسی شده است. مطالعات اندکی که صاحب این قلم در این راستا انجام داده به این نتیجه رسیده که نیاز است در این عرصه پژوهشهای جدیتری صورت پذیرد. نبشته حاضر تلاشی است اندک که به گوشه هایی از خشونت های سیاسی در این سرزمین اشاراتی سریع وفهرست وار دارد ومثال هایی که در آن ذکر گردیده به مثابه مشت نمونه خروار است. به امید آنکه فرصتی به دست آید تا در این راستا پژوهشی مفصل انجام دهیم.

نخست: خشونت چیست؟

« خشونت» واژه ای عربی است، در فرهنگ به معنای رفتار همراه با تندی ودرشتی استعمال شده است، و واژه متضاد آن «لیونت» یعنی نرمی می باشد. ادیبان فارسی از آن واژه، کلماتی همچون: خشونت آمیز، خشونت بار، خشونت گرا، خشونت گرایانه، خشونت گرایی وخشونت ورزی را اشتقاق کرده اند، همه این واژگان  به پهلو های مختلف رفتار انسانی آمیخته با خشونت وتندروی، دلالت دارند.[1] واژه هایی که از نظر معنایی به آن نزدیکی دارند، در زبان عربی «عُنف» و«ارهاب» استعمال شده اند، که معادل آن در زبان های اروپایی به ویژه انگلیسی وفرانسه«ترور، یا تروریزم» می باشد. واژه« تروریزم» در زبان فارسی امروز نیز به کار رفته است. امروزه خشونت وتروریزم در زبان فارسی و عنف و ارهاب در زبان عربی از اصطلاحات سیاسی دارای مفهوم ومعنای مشخصی به شمار می روند. در دانشنامه سیاسی تألیف داریوش آشوری آمده است: « در سیاست به کارهای خشونت آمیز وغیر قانونی حکومتها برای سرکوبی مخالفان خود، وترساندن آنها ترور گویند. ونیز کردار گروه های مبارزی که برای رسیدن به هدف های سیاسی خود، دست به کار خشونت آمیز وهراس انگیز می زنند ترور نامیده می شود. بنا بر این در فرهنگ سیاسی ترور وخشونت به معنای کشتار سیاسی تعبیر می شود، وکسانی که با استفاده از اسلحه به کشتار سیاسی اقدام می کنند تروریست نامیده می شوند».[2] یکی از نویسندگان چیره دست غربی به نام بوزان در ارتباط به مفهوم خشونت سیاسی می گوید: «تهدید های سیاسی، ثبات سازمانی دولت را هدف گرفته اند. این تهدیدها می توانند هدف های مختلفی را دنبال کنند واز تحت فشار گذاشتن حکومت در زمینه سیاستی خاص تا بر اندازی حکومت، دامن زدن به جدایی طلبی، واز هم گسیختن کالبد سیاسی دولت به قصد تضعیف آن پیش از حمله نظامی را در بر می گیرد»[3]. به تعبیری دیگر: هرگاه اقتدار سیاسی یک دولت توسط گروهی داخلی یا خارجی به وسائلی که در پایان امر به اضمحلال دولت بانجامد، به آن خشونت سیاسی گویند.

دوم: نگاه اسلام به خشونت:

اسلام مفهوم خشونت را زیر هر نام ورسمی که باشد به شدت رد می کند. از نظر شارع واژه «عنف» و« افراط» که معنای تندی وتندخویی و زیاده روی را می رساند مردود شمرده واز آن جلوگیری کرده است. چنانچه پیامبر- صلی الله علیه وسلم- فرموده است:« إیاکم والغلو فی الدین» [4]یعنی: از افراط وغلو در دین برحذر باشید. حضرت پیامبر(صلی الله علیه وسلم) در جای دیگری فرموده است: « هلک المتنطعون، هلک المتنطعون»[5]یعنی: مرگ بر تندروان(متکلفان)، مرگ بر تند روان! در مقابل پدیده افراط گرایی وتند روی، ویژگی امت اسلامی را وسطیت ومیانه روی واعتدال معرفی کرده است: « وکذلک جعلناکم أمة وسطا»[6]یعنی: وهمچنین ما شمار را امت وسط ومیانه روی قرار دادیم. در جای دیگری از قرآن کریم شخص پیامبر به نرمخویی ورحمت ومهربانی توصیف شده وهمو سبب گرد آمدن مردم در ماحول او گردیده است: «  فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ»[7]یعنی: این لطف خدا بود که شما در مقابل آنان نرم خوی گردیدی، اگر تندخو و سنگدل می بودی مردم از پیرامونت پراکنده می شدند. در حدیثی آمده است: « عن أَنس، عن النبيّ – صلى الله عليه وسلم -، قال:”ما كانَ الرفق في شيءٍ قط إِلّا زانه، ولا كان الفحشُ في شيء قطّ إِلّا شانه”[8]. يعني: نرم خويي ومهرباني در هر چیزی وارد شود آن را می آراید، تندخویی در هرچیزی وارد شود آن را بی ارزش می سازد.

زندگانی رسول اکرم – صلی الله علیه وسلم – و یاران نیکو سیرتش نمادی از اعتدال، میانه روی، نرمی ودوری از خشونت طلبی وافراط گرایی بوده است. تندی و خشونت وافراط هر زمانی که پدید آمده نماد انحراف از اصل دین به شمار می رفته است. چنانچه روش خوارج را در قرون اولیه اسلام، نمونه بارز خشونت، هراس افگنی و افراط معرفی کرده اند. اعمال وکرداری اینچنینی در هر زمان ومکانی وتوسط هرگروهی که پدیدار گردد، می توان بر آن کنش وروش خارجی اطلاق نمود.

سوم: پیشینه خشونت های سیاسی در افغانستان:

هنگامی که تاریخ سیاسی افغانستان را ورق می زنیم، با نمونه های کلانی از خشونت های سیاسی بر می خوریم، به گونه مثال چند نمونه آن را یاد آور می شویم: در قرن ششم هجری، میان سلطان بهرامشاه غزنوی وبرادرش ارسلان شاه اختلاف بر سر قدرت وجود داشت، بهرامشاه که در تبعید به سر می برد، به کمک سلطان سنجر سلجوقی، به غزنه بازگشتانده شد. در آن زمان قطب الدین محمد غوری در غزنه بود، او به ارسلان شاه تمایل داشت.[9] به بهرامشاه وشایت کردند که قطب الدین محمد قصد دارد ترا ترور کند تا ارسلان شاه دوباره به قدرت برسد، از سویی هم به وی گفتند که او به زنان خانواده سلطنتی نگاه بد دارد. سلطان بهرامشاه غزنوی بی تأمل وتحقیق قطب الدین محمد را دستگیر کرده وبا خوراندن زهر به قتل رساند. وقتی علاءالدین حسین غوری از قتل برادر اطلاع یافت، لشکری بزرگ تدارک دیده جهت خونخواهی بر قلمرو غزنویان حمله ور شد، و در سال 545هـ ق شهر های بست و غزنه را به آتش کشید به گونه ای که شهر زیبای غزنه هفت شبانه روز در آتش می سوخت. از این رو، تاریخ نگاران بر او لقب «جهان سوز» داده اند[10].

در نیمه های قرن هفتم هجری، زمانی که قوای اشغالگر چنگیز بر دیار اسلام حمله ور شد، در هر شهری که وارد می شد، باشندگان آن را به فجیع ترین صورت به قتل می رساندند، دارایی اش را تاراج می کردند، خانه ها وبازارهایش را به آتش می کشیدند. اعمال خشونت آمیز وحشیانه آنها کمر تمدن اسلامی را خم کرد که پس از آن هیچگاه راست نشد و به شگوفایی از دست رفته اش دست نیافت[11]. یک قرن بعدتر (771- 807هـ) قشون تیمورلنگ جنایاتی را در جهان اسلام به ویژه شهر های خراسان مرتکب شدند که اسلاف شان چنگیز وهولاکو مرتکب شده بودند[12]. بعد در قرنهای اخیر در جریان دست به دست شدن نظام سیاسی در میان خانواده های سدوزویی و محمد زویی خشونت های نا بخشیدنی زیادی در حق ملت روا داشته شد. در زمان امیر عبدالرحمن خان به خاطر فرونشاندن شورش های مردمی علیه حاکم، جنایات و خشونت های سیاسی وحشتناکی در برابر شورشی ها به ویژه در برابر قوم هزاره رخ داد که در نتیجه هزاران خانواده مجبور به ترک کشور وفرار به بلوچستان هند بریتانوی(پاکستان امروزی) شدند[13]. پس از به قدرت رسیدن محمد نادر واختلاف او با حبیب الله کلکانی( مشهور به بچه سقاو)، در حق مردم شمال کابل جنایاتی ارتکاب یافت که شبیه به جنایات امیر عبدالرحمن در حق هزاره ها بود. خانه های مردم به تاراج رفت، زنان شان مانند کنیز اغتصاب گردید وبا اکراه  به نکاح مردان مهاجم در آورده شد[14]. پس از آن اسکان دادن اقوام جنوبی وجنوب شرقی در مناطق حاصلخیز شمال ومرکز،  زیر نام های مختلف ادامه یافت که این سیاست تا امروزه هم ادامه دارد. امروزه خشونت های سیاسی از سوی احزاب و گروه های مختلف در برابر رقیبان شان امری معمولی شده است. این کار در دوره های مختلف حالت نوسان داشته است، گاه تند وخشن ووحشیانه وگاه نرم وزیرکانه به پیش برده می شود. در حال حاضر خشونت سیاسی رنگ وبوی دینی هم یافته است. گروه هایی به خاطر بر آوردن منافع سیاسی شخصی وگروهی خود دست به خشونت می برند؛ ولی آن خشونت ها را لباس دینی می پوشانند و مقدس جلوه اش می دهند.

چهارم: عوامل بروز وگسترش خشونت های سیاسی:

سرچشمه خشونت های سیاسی در افغانستان چه در قرنهای گذشته و چه در حال حاضر متعدد بوده است. در این سطور به چند عامل مهم آن فهرست وار اشاره می کنیم:

۱- اقتصادی: طی جنگهایی که در طول قرنها در این سرزمین رخ داده وخشونت های گوناگونی که در حق مردم روا داشته شده، عامل اقتصادی در آن نقش بارز داشته است و هرگاه لشکریان یورشگر بر منطقه ای تسلط یافته اند همه چیزش را برای خود مجاز می دانسته اند. آنها به خود حق می دادند که ساکنان اصلی منطقه مفتوحه را سر ببرند ویا از منطقه بیرون کرده، خود در آن سکونت اختیار کنند. برای اثبات این مدعا دلائل ومثال های واضح زیادی از تاریخ این سرزمین وجود دارد.

2-  دینی، فکری وایدئولوژیکی: دین عامل دیگری بوده است که همواره باعث اعمال خشونت در میان جوامع شده است. جنگهای صلیبی در دیار اسلام ریشه در دین داشت، جنایات نا بخشودنی که حکومت صفوی در برابر اهل سنت ایران مرتکب شد وجرائم وحشیانه ای که امروز یهودیان در فلسطین مرتکب می شوند از دین سرچشمه می گیرد. خشونت های وحشتباری را که حکومتهای خلق وپرچم در افغانستان مرتکب شدند از فکر وایدئولوژی آب می خورد. بسیاری از جنگهای کنونی افغانستان وقتل های زنجیره ای وهدفمندی که واقع می شود نیز در فکر وایدئولوژی ریشه دارند.

3-  اجتماعی: برتری جویی های اجتماعی، تمامیت خواهی های قومی،‌ تعصبات زبانی وگروهی، تمایل به تک قومی کردن قدرت سیاسی وامتیازات ومنابع مالی، تنش های منطقوی وسمتی، وبد بینی های تباری وغیره از عواملی اند که همواره اسباب خشونت های سیاسی در یک کشور را فراهم آورده اند. کشور ما هم از این انگیزه ها وعوامل خشونت مصون ومحفوظ نمانده است.

4- سیاسی: سیاست خود یکی از عوامل خشونت سیاسی است. هرگاه سیاست از مسیر درست وقانونی خود به بیراهه کشانده شود، باعث فساد در دستگاه حکومت می گردد. وهرگاه قربانیان تلاش کنند که سیاست را به مسیر درست وقانونی اش باز گردانند وزبان اعتراض بلند کنند، سرکوب می شوند و با آنها با زبان خشن حرف زده می شود. این امر باعث شورش های گسترده می گردد که همواره توسط دستگاه حاکمه به خشونت کشانده می شود. اگر شورشیان ومعترضین در کار خود پیروز شوند در برابر مدافعین دستگاه حاکمه قبلی خشونت را اعمال می کنند واگر سرکوب گردند توسط دستگاه حاکمه زیر ساتور قمعگرانه نابود می گردند. این کار بیشتر توسط دیکتاتوران وحاکمان خود کامه اعمال می شود. نمونه های بارزاش حکام دولتهای معاصر عربی، دولت محمد نادر شاه و پسرش محمد ظاهرشاه در اوائل ورژیم کمونستی افغانستان می باشند.

5- اخلاقی: در کشور ما در کنار عوامل یاد شده مسأله اخلاق از قبیل: انحصار طلبی، تکبر وغرور، کینه توزی، عداوت های قومی، نژادی، تباری وخانوادگی باعث خشونت های سیاسی شده است. در اثر این خوی های زشت وحرص وآزمندی های بیش از حد، ظلم وبی عدالتی های فراوان، حق تلفی های وحشتباری در برابر یکدیگر صورت پذیرفته است. جنگها وخشونتهایی که در میان گروه های سیاسی اسلامگرای افغانستان در سه دهه گذشته واقع شده که باعث تباهی های جانکاه برای کشور گردید بیشترینه ریشه در مسائل اخلاقی ای داشته است که شماری از آن را بیان داشتیم.

۶- استخباراتی: جنگهای استخباراتی در کشور ها عامل دیگری از عوامل گسترش خشونت های سیاسی می باشد. هرگاه کشوری بخواهد که در کشوری دیگر فعالیت های معینی را انجام دهد ویا تصامیم ویژه ای را بر کرسی نشاند، دست به اعمال خشونت آمیز می زند. وقتی در یابد که حزبی معین، یا گروهی ویا شخصیتی در راه خواستهای آن، سنگ مانع قرار می گیرد، نخست با ترور شخصیتها و یا نابود کردن گروه های سیاسی راه را برای مطامع خویش هموار می سازد.  به گونه مثال: ترور حسن البنا و سعد الحریری در جهان عرب، ترور بینظیر بوتو در پاکستان، ترور احمد شاه مسعود و استاد برهان الدین ربانی وبالآخره دکتور محمد عاطف در افغانستان از سنخ خشونت های سیاسی بوده که ریشه در جنگهای استخباراتی دارد.

پنجم: آثار وپیامد های خشونت سیاسی

گسترش خشونت های سیاسی در هرکشوری، پیامدهای جانکاهی در پی می داشته باشد. در نتیجه اعمال خشونت، عقده ها وبد بینی ها در میان شهروندان در برابر مرتکبین خشونت بالا می گیرد، برای رهایی از آن گروه های ضد خشونت به وجود میاید وآن گروه ها نیز به عکس العمل های متقابل روی می آورند، در نتیجه شیرازه نظام سیاسی فرو می پاشد. ممکن است گروهی که به غرض رهایی از خشونت تشکیل یافته قادر به رهبری سالم جامعه و نظام نباشد و به مرور زمان همه داشته های مادی ومعنوی کشور از بین برود، چیزی که پس سقوط نظام کمونستی در افغانستان رخ داد.

 برایند دیگر خشونت استبداد است. خشونت خشونت می آفریند واستبداد به استبداد دیگر می انجامد. خشونت افروزی باعث می شود که دستگاه حاکمه بر آزادی ها محدودیت ایجاد کند، با هر خشونتی وبا هر اعتراضی هرچند مدنی هم باشد، سرکوبگرانه برخورد کند وآواز اعتراض را در گلوها خفه سازد؛ چیزی که باعث نابودی ومرگ نوآوری وپیشرفت می شود. غالبا حکومت های مستبد از نو آوری واختراع جلوگیری می کنند، مخترعین بزرگ وعقول مبتکر را تحمل نمی کنند، یا آنها را به زندان می افگنند ویا از کشور تبعید می کنند. در نتیجه، مغزهای بزرگ به کشور های بیگانه غربی فرار کرده محصول زحمات شان را برای آنها تقدیم می کنند، چیزی که امروز در غرب به ویژه امریکا آشکارا مشاهده می شود.

در کشوری که خشونت گسترش یابد اقتصاد ملی آن نیز نابود می شود ویا عقب مانده باقی می ماند؛ زیرا سرمایه داران سرمایه خویش را از کشور بیرون می کنند و یا حد اقل از گسترش سرمایه گذاری در داخل کشور خود داری می ورزند. امروزه از افغانستان سرمایه های فراوانی به بیرون کشور انتقال داده شده است وآنانی که سرمایه گذاری کرده اند از سرمایه گذاری خود پشیمان هستند. سرمایه گذاران خارجی که به هیچ عنوان به سرمایه گذاری در این کشور دل نمی بندند. دوام این وضع اقتصاد کشور را در فراشیب سقوط کامل قرار می دهد.

از زمانی که خشونت های سیاسی در افغانستان کنونی آغاز یافته، بیشتر از هر کسی شخصیتهای تحصیلکرده و دانشمند در معرض خطر شکنجه، حبس ویا ترور قرار گرفته اند. این امر سبب شده که عده ای از آنان در زندانها زیر شکنجه قرار گیرند وجان های خود را از دست دهند وعده ای ناگذیر به گریز به بیرون کشور شوند؛ بناء از نیم قرن به این سو افغانستان شاهد فرار مغزها به سبب خشونت های سیاسی است.

از سوی دیگر، هنگامی که خشونت های سیاسی رو به ازدیاد می گذارد، از یک سو اقتصاد کشور دچار ضعف می شود واز سوی دیگر میان ملت ودستگاه حاکمه فاصله وبدبینی به میان میاید؛ بناء حاکمان بخاطر حفظ قدرت خویش دست به دامن نیرو های خارجی می شوند و مشروعیت وکمکهای مادی ومعنوی خویش را از آنها به دست می آورند و در نهایت ناگذیر می باشند که به تمام خواسته های کشور های کمک کننده لبیک بگویند و کشور خود را برای سالیان درازی در وابستگی به کشور های بزرگ نگهدارند. هم اکنون اکثریت کشور های اسلامی به سبب عملکرد خشن حاکمان شان از ملت بریده اند و به قدرت های بیرون وابسته می باشند. کشور ما هم در قرنهای اخیر از این امر مستثنی نبوده ونیست.

هنگامی که خشونت های سیاسی ازدیاد میابد ومیان ملت و حکومت همکاری وتعاون رخت می بندد، دستگاه حاکمه بر شانه گروهی محدود و دائره ای تنگ باقی می ماند؛ زیرا که حاکم بر افرادی اتکاء می کند که به آنها اعتماد کامل دارد، چه آنها انسان های دانا باشند وچه نادان. وبدین وسیله اسباب عقب ماندگی دائمی آن کشور فراهم می گردد. در بیست سال اخیر شاهد هستیم که دستگاه حاکمه بر شانه افرادی معدود به پیش برده می شود، هرگاه یک شخص در وزارتی ناکام وناکارا ثابت می شود او را در وزارتخانه ای مهمتر تعیین می کنند و از دائره قدرت بیرون نمی ماند. از همین روی در این دو دهه دیده شده که حکومت هیچ دست آورد قابل ملاحظه ای نداشته و در سطح زندگی ملت تغییر مثبتی رو نما نگردیده است. این وضع متأسفانه در بسیاری از کشور های اسلامی حاکم است.

ششم: راهکارهای مبارزه با خشونت سیاسی

برای ریشه کن کردن خشونت های سیاسی می شود راه های گوناگون و روش های متعددی را به کار بست. مثلا در افغانستان باید روحیه اخوت دینی را تقویت کرد؛ نعره های نژادی، سمتی، مذهبی، فکری وامثال آن را باید ریشه کن نمود و به جای آن ندای ایمان و مشترکات دینی را بلند کرد. تاریخ ثابت کرده است که در کشور های چند ملیتی تنها چیزی که آن ها را گرد هم جمع می کند تقویت مشترکات فکری ودینی شان می باشد.

وسیله دیگر مبارزه با خشونت سیاسی قانون محوری نظام و تطبیق یکسان قانون بر تمام شهروندان است. در هرکشوری که قانون به طور یکسان بر شهروندان آن تطبیق گردیده انگیزه های بدبینی در میان گروه های سیاسی تقلیل یافته است.

یکی از وسائل تقویت نظام سیاسی مدرن تداول سلطه است. هنگامی که سلطه طلبان پس از تلاش، برای مدتی در گوشه ای از قدرت شریک می گردند احساس تشنگی قدرت طلبی شان تا جایی فروکش می کند. وهنگامی که این قدرت طلبی در قانون ترسیم شده باشد و مجال تطبیق قانون نیز فراهم باشد، آنگاه سعی می کنند قدرت وسلطه سیاسی را از راه تلاش مسالمت آمیز به دست آورند نه از راه خشونت. اما در هرجایی که قانون پامال شده، یا گروه های سیاسی سلطه طلب احساس محرومیت ویا مظلومیت کرده اند به اعمال خشونت بار روی آورده اند. مثلا در سال 1991م در الجزائر انتخابات پارلمانی رخ داد و حزب( الجبهه الاسلامیه للانقاذ)  به رهبری عباسی مدنی وعلی بلحاج با اکثریت قاطع برنده انتخابات شد؛ ولی رئیس جمهور با تبانی ارتش آن کشور در برابر حکومت قانونی ومنتخب کودتا کرده رهبران حکومت را به زندان افگند، در نتیجه اتباع این حزب احساس مظلومیت کرده به کار مسلحانه روی آوردند که در طی چند سال اندک صدها هزار نفر جان های خود را از دست دادند. برای آنکه اعمال خشونت آمیز  قطع گردد بایستی دولتها امتیازات سیاسی را به شکل عادلانه توزیع کنند. اگر گروه های سیاسی واجتماعی داخل دولت احساس کنند که امتیازات به شکل عادلانه توزیع نمی گردد، دست به خشونت می برند و اسباب نا امنی ودرد سر را برای حکومت داران فراهم می کنند. در افغانستان هم یکی از اسباب جنگ ونا امنی و اعمال خشونت آمیز ریشه در توزیع غیر عادلانه امتیازات سیاسی واقتصادی داشته است.

کشور های ضعیف در کل و افغانستان به طور اخص قربانی خشونت های دخالت کشور های اجنبی اند. امروزه کشور های گوناگونی افغانستان را میدان تصفیه حسابات خود ساخته و از میان مردم بی سواد این کشور برای خود لشکریان اجرتی وملیشه های کم مزد تهیه دیده اند. کشور های همسایه ومنطقه و کشور های بزرگ همه شان در این دیار مخروبه سمند دخالت های خویش را لگام می زنند وبا آخرین توان علیه همدیگر خود اقدامات خشونت آمیز می کنند وهرکی را در برابر خواسته ها ومطامع دژخیمانه خویش مانع تلقی کنند از سر راه خویش بر میدارند. این امر سبب شده که سراسر کشور برای زندگی، نا مطلوب تلقی گردد. برای رسیدن به این هدف، لازم است همه ملت با نظام سیاسی خویش در کوتاه کردن دست دخالت بیگانه گان همکاری کنند.

چیز دیگری که در تقلیل وکم کردن خشونت کمک می کند عدم ویا تقلیل استعمال قوه قهریه در برابر اعتراضات مدنی است. زمانی که درافغانستان در برابر نظام کمونستی اعراضات مدنی گسترش یافت حکومت برای سرکوبی اعراض کنندگان از قوت قهریه کار گرفت وتظاهر کنندگان را به وسیله ارتش به شکل وحشیانه سرکوب کرد. این امر سبب شد که مردم هم دست به سلاح وخشونت ببرند واز رژیم موجود انتقام گیری کنند.

آزادی کامل دستگاه قضایی هم می تواند در تقلیل خشونت علیه نظام مفید تمام شود. هرگاه که دستگاه اجرایی نظام حاکم در عملکرد قضاء دخالت کند و نگذارد که عدالت به شکل درست اجراء گردد و قانون به شکل صحیح تطبیق شود، بر جامعه حالتی از پریشانی وظلم طاری می گردد و آن اسباب خشونت را مهیا می گرداند.

نتیجه گیری

آنچه پیرامون خشونت سیاسی بیان داشتیم شمه ای از اعمال خشونت باری است که از قرنها به این سو در جهان اسلام به ویژه افغانستان، روی داده ومی دهد. در اخیر مقاله را به پیشنهادات زیر پایان می دهم:

1-برای ریشه کن کردن خشونت های سیاسی لازم است نخست مراکز پژوهشی اسباب، عوامل، آثار، مظاهر، عرصه ها ونتایج آن را به شکل جدی مورد مطالعه قرار دهند و جهت بیرون رفت از آن بیماری راههای بیرون رفت عملی ومعقولی را پیشکش نمایند تا کسانی که در راه قلع ریشه آن اقدام می کنند در باره اش معلومات جدی وروشن داشته باشند. هر اندازه فهم و برداشت جامعه از این چنین بیماری های ساری وکشنده در جامعه بالا برود همان اندازه احساس احتیاط در برابر آن تقویت می شود.

2-بایستی جریان های اصلاحگر و احزاب سیاسی میانه رو، مبارزه با خشونت های سیاسی و ریشه کن کردن علل وعوامل آن را در صدر اجندای اصلاحات و فعالیت های سیاسی خویش قرار دهند وصادقانه در این راستا قدم گذارند.

3-علمای دینی باید فهم همه جانبه اسلام را برای مردم به ویژه جوانان برسانند تا نسلی با مدارا وخوشبین تربیت شود وبدین وسیله امکان شرایط همزیستی تقویت گردد وفضای بدبینی وخشونت ریشه کن شود.

۴- حکومت قوانینی را ترتیب و به منصه اجراء گذارد که به وسیله آن آزادی های بشری در چارچوب آموزه های اسلام تضمین گردد، وهر کسی که اعمال خشونت آمیزی را در حق مردم مرتکب می شود، مجازات کند و از حقوق حقه مظلومین به دفاع برخیزد.

۵- حکومت وزارت های معارف، تحصیلات عالی، حج، ارشاد واوقاف را مکلف سازد که اخلاق مدارا وهم زیستی را جزء نصاب های درسی مکاتب، دانشگاه ها، و درسگاه های علوم دینی گردانیده کودکان و جوانان کشور را مطابق فرهنگ اخلاق محور و همدیگر پذیری به دور از روش های خشونت آمیز، تربیت نمایند.

مأخذها:

قرآن کریم

[1] – فرهنگ بزرگ سخن، دکتر حسن انوری، ص۲۷۶۹.
[2] – از طریق  اسلام ونفی خشونت و افراط گرایی، تألیف سلیمان ملا، ص ۱۳۶.
[3] – چارچوب تازه ای برای تحلیل امنیت. ص ۲۲۷.
[4] – سنن ابن ماجه، شماره حدیث ۳۰۲۹.
[5] – صحیح مسلم، شماره حدیث ۲۶۷۰.
[6] – سوره بقره: ۱۴۳.
[7] – أل عمران: ۱۵۹.
[8] – المسالِك في شرح مُوَطَّأ مالك، القاضي محمد بن عبد الله أبو بكر بن العربي المعافري الاشبيلي المالكي، تعلیق محمد بن الحسين السُّليماني وعائشة بنت الحسين السُّليماني، تقدیم: يوسف القَرَضَاوي، دَار الغَرب الإسلامي، چاپ اول سال چاپ 1428 هـ – 2007 م.
[9] – افغانستان در گذر زمان، سید محمد علی جاوید، ج۲ص ۱۴۷
[10] – افغانستان در مسیر تاریخ، میر غلام محمد غبار، ج ۱ص ۱۶۱.
[11] – همان، ج۱ص ۲۳۱و بعد از آن.
[12] – افغانستان در گذر زمان، ج۲ص ۳۵۹.
[13] – افغانستان در پنج قرن اخیر، میر محمد صدیق فرهنگ، ۴۲۹- ۴۳۱.
[14] – همان، ص ۵۹۶و پس از آن، وافغانستان در مسیر تاریخ ج۲ص ۱۶۹-۲۲۲.

ومن الله التوفیق


دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *