اسلام در بسط تاریخی خویش عملاً از شرایط و ظروف فرهنگی و معرفتیِ مختلف اثر پذیرفته و به تبع آن، دچار تنوّع و اختلاف شده است. در زمان حیات پیامبر اکرم اسلام صلیاللهعلیهوسلم هرازگاهی میان صحابه اختلافنظر به میان میآمد، با مرجعیّت آنحضرت حل میگردید. بعد از وفات پیامبر اسلامْ اختلافها آرام آرام در جامعهی اسلامی دامنهدار شد و با شهادت خلیفهی سوم، صورتِ سختافزاری و حادّتری بهخود گرفت. پیامبر اسلام در حدیثِ مشهور هفتادوسه فرقه، از تفرقهي قریبالوقوع امت اسلامی خبر داده بود و این پیشگویی، به اضافهی عوامل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی دیگر عملاً در جامعهی اسلامی تحقق یافت. شیخ اشعری در مقالاتالاسلامیین اختلافهای پس از وفات پیامبر اسلام را یکایک برشمرده است. به همینگونه، داکتر مصطفی الحسن در اثر وزینِ خودش «أثر الاختلاف فیالقواعد الأصولیة» نشان میدهد که چگونه در سدّههای بعدی، اختلافها با قواعدِ اصولی مذاهب پیوند پیدا کرد و گستردهتر شد. شاه ولیالله دهلوی نیز در کتاب «الانصاف» خویش به واکاوی و تبیینِ اختلافهای دینی در جامعهی اسلامی پرداخته است.
از گذشتههای دور، از لحظهای که اسلام به قلمرو فرهنگهای گونهگون پیوست، بر آنها اثر گذاشت و چه بسا ساختارهای فکری- فرهنگی آنها را وارونه کرد و ارزشهای جدیدی را بر سریر ارزشهای کهن نشاند. برای این منظور، کافی است به تحولاتی که اسلام پس از ورود به خراسان، هسپانیه، شمال آفریقا، هند، ماوراءالنهر و … پدید آورده است، نظر افگنیم و اوضاع این کشورها را -از چشمانداز فکر و فرهنگ- با گذشتهی پیشااسلامیشان قیاس کنیم. آنگاه بهدرستی میتوان میزان اثرگزاری اسلام را در هدایتِ فرهنگی این جوامع نشاندهی کرد. بدانسان که اسلام بر سیر تاریخی جوامع اثرگزار بوده است، از ساختارهای اعتقادی- فرهنگی حاکم بر آن جوامع نیز اثر پذیرفته است و بدینسان، با تنوع فکر و فرهنگها، خصلت و رفتار متنوعتری از خود نشان داده است. اسلام در جزایر اندونزی و مالزی و حاشیههای آن لطافت بیشتری کسب کرد و خصلت معنوی-عرفانیاش برازندهتر گشت؛ کمااینکه در خراسان، اندلس و ماوراءالنهر با عرفان، فلسفه و حکمت در آمیخت و در بغداد نیز -که ملتقای تمدن و فرهنگهای مختلف بود- سرشت متنوع و عقلانیتری به خود گرفت. در مدینه اما، زیستشیوهی صدر اسلام از تندبادهای تغییر مصئونتر ماند. اتکای اهل حدیث بر نقل از یکسو و کمتر بودن تعاملات میانفرهنگی از سوی دیگر، جای چندانی برای تحوّل در آنجا نمیگذاشت. اینگونه بود که در هر جغرافیا، وجه خاصی از اسلام برازندهگی یافت و در عوض، وجوه دیگرِ این دینِ جامع عملاً فروگذاشت گردید. تنوع فکری-فرهنگی به صورت بنیادین، بر چگونهگی فهم متنِ دینی -به میزانی که نمیتوان دقیقاً مشخص کرد- به عنوان یک متغیّر عمل کرد.
امروزه نیز فهم دینی در همهی جوامع اسلامی یکسان نیست و فیالمثل نمیتوان نگرش یک مسلمان تحصیلکردهی مصری را با کسی که در دشتهای سوزان آفریقا و به شکل بسیار بدوی زندهگی دارد، برابر و یکسان انگاشت. بدینسان، بسیاری از آنچه را که در افغانستان مسأله است، نمیتوان مسألهی کلّ جهان اسلام تعریف کرد. زیرا اولویتهای فرهنگی در جوامع مختلف اسلامی متفاوت است و بدینسان، در آمیختنِ رفتارهای عرفی با دین نیز، بر شدت تنوع دیانت افزوده است. روزهای آغازین تشکیل پارلمان، حل و حرمت پوشیدن نکتایی بخشی از آجندای این نهاد بود و اینروزها حساسیّت در برابر تذکر نام مادر در شناسنامههای برقی مسألهی غوغابرانگیز است و چنین مسائلی، بیش از آنکه از متن دینی مایه بگیرد، از فهم عرفیِ رایج از دین برخاسته است؛ فهمی که در آن، عرفْ حیثیّت دینی مییابد و وجه قدسی به خود میگیرد. اجباری کردن چادری بر زنان، نهی از ازدواج زنان بیوه با شخص دیگری غیر از اعضای خانوادهی شوهرش، ندادن حقالارث به زنها و غیره ر ا نیز میتوان ذیل این مدعا (دینی شدن/کردن عرف) قرار داد. تفکیکِ عرف از دین و در نظرداشتِ تنوع فکری- فرهنگی و اثرگذاشتِ آن بر تنوع فهم دینی میتواند از یکسو بر بخشی از بدفهمیهای متداول از دین خاتمه دهد و از سویی نیز، مبنایی شود به ترویج فهم متکثر و دگرپذیر از دین. بسیاری از برداشتهای ما در باب دین، از ساختارهای پنهان فرهنگی، معرفتی و دانش کلی زمانه اثر میپذیرد، نکتهیی که معمولاً بدان توجه صورت نمیگیرد و این بیتوجهی، ما را از نقش ساختارهای نامرییِ دخیل در تنوع قرائت ما از دین غافل میسازد.
اختلافنظر افزون بر عوامل سیاسی، فرهنگی و معرفتی، ریشه در بیشهی دین نیز دارد و بنابراین، اختلاف و به تبع آن گروهبندیها را میتوان همان سنت خداوندی دانست که از طریق شاهرگهای تاریخ بازنمود یافته است. پیامبر اسلام در حدیث ۷۳ فرقه، از انشعاب قریبالوقوع امت اسلامی خبر داده بود
[1]. قرآنکریم نیز در سورهی مائده واضحاً بیان میدارد که اگر خداوند میخواست همهی انسانها را امتِ واحد میساخت. قرآن علیرغم آنکه اختلاف را از جانبِ خداوند، و زمینهیی برای آزمایش میخواند[مائده:۴۷]، از دامن زدن به آن هشدار میدهد [آل عمران: 105] و از گروه گروه شدن دیانتهای ماسبق انتقاد میکند[آل عمران: 103]. این نکته به یک معنا نشان میدهد که علیرغم گستردهگیِ موارد اختلافی، بایستی از جهات مورد اتفاق حرکت کرد. قرآنکریم حتا در تعامل با اهل کتاب از دیالوگ و مشترکات سخن میزند[آلعمران: ۶۴]، چه رسد به گروههای دروناسلامی که همسوییهای آنها بیشتر و بنیادیتر از مشترکاتی است که میان اسلام و مسیحیت وجود دارد.
مسألهی اساسی، اصل وجود اختلاف نیست، بلکه نحوهی تعامل ما با مسألهی اختلاف است. قرآنکریم در سورهی زمر مانیفیست تعامل ما با اختلاف نظر، بیان و انتخاب را بهدرستی بیان میکند: فبشِّرْ عِبَادِ﴿١٧﴾الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ﴿١٨﴾ [زمر:١٨-17 ] ترجمه: پس بندهگان مرا بشارت ده! همان کسانی که سخنان را میشنوند و از نیکوترین آنها پیروی میکنند؛ آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده، و آنها خردمنداناند. این آیۀ کریمه کسانی را که سخنها را میشوند و از بهترین آنها پیروی میکنند، هدایتشده از جانب خداوند و صاحبخِردان نامیده است. به نظر میرسد که آزادی بیان در اسلام یکی از ارزش مرکزی است. زیرا اصولاً استماع اقوال گوناگون در فضایی امکانپذیر است که آزادی بیان به مثابۀ ارزش بنیادین شناخته شود و اشخاص و گروهها بتوانند اندیشههایشان را آزادانه و بیهراس بیان نمایند. در این آیه به حد کافی ظرفیّت برای تسامح و تکثر میانگروهی وجود دارد و به یک معنا، میتوان آنرا مانیفیست جامعهی بازِ دینی توصیف کرد.
اسلام دین «وسط» است و مسلمانها نیز امت میانهاند. بدینسان، میانهروی سرشتِ حقیقی اسلام است. بنابراین، هر تفسیری از اسلام که از حدود میانهروی عدول کند، حقیقتاً از گوهر اصلی اسلام فاصله گرفته است. اسلام نه فقط در همین یک آیه، بلکه در آیات و روایات پرشماری به تسامح و میانهروی دستور میدهد و آنرا جوهرهی اصلی رسالت واپسین پیامبر میخواند. در روایتی از حضرت عایشه رضیاللهعنها آمده است که رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم فرمودند: «يَوْمَئِذٍ لِتَعْلَمَ يَهُودُ أَنَّ فِي دِينِنَا فُسْحَةً إِنِّي أُرْسِلْتُ بِحَنِيفِيَّةٍ سَمْحَةٍ[2]». امروز برای آنست که یهود بداند که در دین ما فراخی است، من به راستکیشی و آسانگیری (سماحت) فرستاده شدهام. روایتِ فوق نشان میدهد که سماحت و آسانگیری در اسلام مسألهای فرعی نیست، بل اصلی است که کلیه ساحتهای این دینِ حنیف را احتواء میکند. به همینسان، وقتی اعرابیای در مسجد بیحرمتی (بول) میکند و شماری از اصحاب میخواهند با تندی با وی رفتار کنند، پیامبر اسلام آنان را از رفتار خشونتآمیز باز میدارد میفرماید: «فإنما بعثتم ميسرين ولم تبعثوا معسرين[3]». جز این نیست که شما برگزیده شدید تا آسانگیر باشید و شما بهخاطر سختگیری برگزیده نشدهاید. این روایت نیز نشان میدهد که توسل به خشونت در اسلام اصل نیست و خلافِ آن، بنای کلّی در اسلام بر تساهل و مداراجویی نهاده شده است. اسلام به رویکردهای غلوآمیزِ اهل کتاب روی خوش نشان نمیدهد و آنان را از مبالغه در دینشان هشدار میدهد: ﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِن قَبْلُ وَأَضَلُّوا كَثِيرًا وَضَلُّوا عَن سَوَاءِ السَّبِيلِ﴾ [مائده:٧٧] ترجمه: بگو: «ای اهل کتاب! در دین خود، غلوّ (و زیاده روی) نکنید و غیر از حق نگویید! و از هوسهای جمعیّتی که پیشتر گمراه شدند و دیگران را گمراه کردند و از راهِ راست منحرف گشتند، پیروی ننمایید!». تفسیر ابن کثیر ذیل آیهی «وَأَضَلُّوا كَثِيرًا وَضَلُّوا عَن سَوَاءِ السَّبِيلِ» دلیل گمراهی کسانی را که از خواهشاتشان پیروی کردند، همان خروج از میانهروی و راه راست به سویی گمراهی و کجرویخوانده است[4]. اهل کتاب که به گواهی قرآنکریم پیامبرانشان را فرزندان خدا میخواندند و حتی به مقامِ الوهیت عروج دادند [توبه: 30]، از قلمرو اعتدال گذشتهاند و رهبانیتی را که ابداع کردهاند [حدید: 27] با اصلِ دیانتِ آنها سازگاری ندارد. از همینجاست که قرآنکریم آنان را به بازگشت به اعتدال و چنگزدنِ دوباره به اصلِ دین و عدم پیروی از اهل هواء فرامیخواند. در روایتِ دیگری از پیامبر اکرم اسلام میخوانیم: «إِيَّاكُمْ وَالْغُلُوَّ فَإِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ بِالْغُلُوِّ فِي الدِّينِ[5]». مبادا در دین زیادهروی کنید، یقیناً کسانی که قبل از شما بودند به سبب زیادهروی در دین هلاک شدند. به همینسان، وقتی یکی از نمازگزاران به پیامبر اکرم اسلام از حضرت معاذ شکایت برد که نماز را طولانی ادا میکند؛ پیامبر خشمگین شد و خطاب به معاذ فرمود: «يا معاذ أفتان أنت؟[6]». ای معاذ! آیا تو ( با طولانی کردنِ نماز) فتنهانگیزی میکنی؟. این خطاب ظاهراً نشان میدهد که زیادهروی در عبادت نیز پسندیده نیست و شدّتِ لحن پیامبر r بر مذمتِ هر چه بیشتر زیادهروی در دین اشاره دارد. از سوییهم، پیامبر اسلام در روایتی دیگر، به حقِ بدن، حقِ زوج و حقِ نفس توصیه میکند و از روزهداشتنِ همیشهگی، زندهداشتنِ تمامِ شب و امتناع از ازدواج با زنان، نهی فرموده است.
با این بیان، اساساً قرائتهای افراطی از دین امتیازی بر نگرش تفریطی به دین ندارد. یکی دایرۀ شمول حلال را بیش حدّ توسعه میبخشد و دیگری، اصل را بر حرمت میگذارد و تا دلیلی برای حلیّت پیدا نکند، به حرمت افعال و اشیاء فتوا صادر میکند. جالب است که قرآنکریم در آیههای مختلفْ بیش از تحلیلِ حرام، از تحریم حلال هُشدار میدهد[مائده: ۸۷، اعراف: ۳۲، تحریم:۱]. اضافه بر این، اصل در اشیاء بر اباحت است و از اینرو، حرمت حالت عارضی است و اثبات آن نیاز به دلیل دارد، در حالی که اباحت –به سبب اصل بودن- مقتضی دلیل نیست. افزون بر این، خطا در عفو از خطا در مجازات بهتر است. این قاعده را که در باب عقوبات اسلامی آمده است و مأخوذ است از روایتی از پیامبر اکرم اسلام، میتوان به جهات دیگر احکام دینی نیز توسعه داد. مزید بر اینها، اصل رفع حرج و آسانگیری که در آیت و روایتهای مختلفی بدان تصریح شده است نشان میدهد که دستِ کم، بنای احکام اسلامی بر يُسر و آسانگیری استوار است و استنباطهای حرجآور تلائم چندانی با رویکردِ کلی احکام اسلامی ندارد. با توجه به نکات پیشگفته میتوان مدعی شد که افراط در دین احیاناً بدتر از تفریط در دین است، بهویژه آنکه در اثر زیادهروی در دین، مقاصد شرع صدمه ببیند و در آن، جان، مال، آبرو و آزادی انسانها به مخاطره بیفتد.
رویکردها
قرآنکریم
[1] أحمد بن الحسین بن علی بن موسی أبوبکر البیهقی: 1414هـ – 1994م، سنن البیهقی الکبری، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا، ج10، ص208، ب ط (العربیة السعودیة: مکة المکرمة- مکتبة دار الباز)
[2]مسند امام احمد، ج43، ص115
[3]أبوعبدالله محمد بن إسماعیل: 1407هـ-1987م، الجامع الصحیح المختصر، محقق: د. مصطفی دیب البغا، ج1، ص89، الطبعة الثالثة (لبنان: بیروت- دارابن کثیر)
[4]أبوالفداء إسماعیل بن عمر بن کثیر: 1420هـ-1999م، تفسیر القرآن العظیم، المحقق: سامی بن محمد سلامة، ج3، 159، الطبعة الثانیة (دارالطیبة للنشر و التوزیع)
[5]أحمد بن حنبل: 1420 هـ- 1999م، مسند الإمام أحمد بن حنبل، المحقق: شعیب الأرنؤوط و آخرون، ج5، ص298، الطبعة الثانیة (مؤسسة الرسالة)
[6]الجامع الصحیح المختصر، ج1، 249
دیدگاهتان را بنویسید