دیباچه:
عرفان و امنیت از مباحثیاند که در حوزههای مختلف و گاها متضاد دستهبندی وتعریف میشوند. یکی مبتنی بر شخصیترین تجربیات سالک و آمیخته با پارهای از تعالیم دینی و دیگری مبتنی بر دانش و گزارههای فنی مورد مطالعه قرار میگیرد.
عرفان نوعی بینشی است که، برای رسیدن به آن بینش و معرفت، فلسفهی علم روشهای خاص و مشخصی را تببین نکرده است.
اگرچه ازمهمترین فلاسفهی متقدم افلاطون؛ از ذوقیات و تجربیات شهودی برای فهم و تبیین مسایل این جهانی بیاناتی ابراز داشته است و فلسفهی ایشان را نیز فلسفهی شهودی خواندهاند و در فلسفهی اسلامی از آن به عنوان «علم حضوری» نیز یاد شده است. هرچند برخی از عرفا به تفاوت میان آن شهود فلاسفه و شهود عارفان نظر داده اند و کشف و شهود عارفان را نه علم حضوری و نه علم حصولی دانسته بلکه از آن به «علم حقیقی» تعبیر کردهاند.[1]
فلاسفهی مسلمان از جمله ابن سینا درکتاب ألإشارات و التنبیهات برای عرفان و تصوف فصل و باب مشخصی را قرار داده است که نشان از توجه آن فیلسوف مستطاب به این مهم دارد و در آن فصل در کنار سایر مسایل عرفانی، اشاراتی در باب معارف شهودی عرفانیان داشته و بر آن صحه گذاشته و آنرا یکی از روشها و منابع شناخت معرفی کرده است. شایان ذکر است که توضیحات ایشان در این باب چنان دقیق و متقن است که هیچکس نه پیش و نه بعد از ایشان اینقدر دقیق و نافذ تشریح و تببین نکرده است.[2]
از آنجاییکه هردو مفهوم امنیت و عرفان در سطوح فردی و اجتماعی دارای میدان تطبیق و دارندهی راهکار برای این دو سطحاند، فرض ما اینست که؛ میتوان رابطهای تکمیل کننده میان این دو برقرار ساخت تا از رهگذر عرفان و معنویت بتوان در مدیریت امنیت فردی و اجتماعی ممد واقع شد.
تعالیم عرفانی هرگاه در سطوح فردی و اجتماعی مورد کاربست قرار گیرند میتوانند در رسیدن فرد و جامعه به سکون و آرامش که نامهای دیگر امنیتاند، همکاری فراگیر و در خور داشته باشند.
امنیت چیست؟
در فرهنگ لغات کلمهی امنیت ریشه در واژه «امن» از زبان عربی دارد و به معنی در امان و آسایش بودن، مصوونیت از خطر و ترس و آرامش خاطر میباشد.[3]
همچنان در لغت حالت فراغت از هر گونه تهدید یا حمله و یا آمادگی برای رویارویی با هر تهدید و حمله را گویند. در اصطلاح سیاسی و حقوقی به صورت امنیت فردی، امنیت اجتماعی، امنیت ملی و بین المللی به کار برده می شود.[4]
در واقع امنیت به صورت وسیع در مفهومی به کار گرفته شده که به صلح، آزادی، اعتماد، سلامتی و دیگر شرایطی اشاره میکند که فرد یا گروهی از مردم؛ احساس آزادی از نگرانی، ترس، خطر یا تهدیدات ناشی از داخل یا خارج را داشته باشند.[5]
مفهوم امنیت دامنه و اهتزار فراگیری دارد و بسته به حوزهی کاربرد میتوان به چند گروه تقسیم کرد:
امنیت فردی، امنیت عمومی، امنیت خانواده، امنیت ملی وامنیت بین الملل.
در میان گونههای متنوع و مختلف امنیت میتوان به نحوی جمع کرد. امنیت در باب فرد و اجتماع در حقیقت در برگیرندهی سایر انواع آن نیز میباشد زیرا اگر شخص و اجتماعی به ابزارهای امنیت در سطح فرد و جامعه دسترسی داشته باشد و از تهدیدهای مخل امنیت در امان باشد یا وسایل دفع تهدیدها را در اختیار داشته باشد آن فرد و آن جامعه میتواند به سکون و آرامش دست بیابد.این آرامش پوشش وسیعی خواهد داشت و از حوزهی روابط فردی تا اجتماعی، ملی و بین المللی را احتوا میکند.
در واقع آنطور که جامعه شناسان نیز اذعان دارند همه چیز از «فرد» شروع میشود این فرد را در عرفان «خود» میگویند. در حقیقت خود هست که با اصلاحش جهان اصلاح میشود. همچنان همه انواع امنیت را که در سطور فوق شمردیم در این دو نوع اخیر میتوان دریافت. لذا در مقالهی هذا رابطهی عرفان و سلوک را با این دو نوع امنیت (فردی و اجتماعی) مطمح نظر خواهیم داشت و بصورت فشرده بحث خواهیم کرد.
عرفان چیست؟
عرفان در فرهنگ لغات به معنای شناختن و دانستن بعد از نادانی آمده است. ومعرفت هم از معانی لغوی عرفان است.[6]
اما در اصطلاح: تعاريفی که در کتب عرفا، برای عرفان بيان شده، بسیار متفاوت است و نمیتوان در يک عبارت منسجم ذکر کرد؛ زیرا هر عارفی، در پاسخ به اين پرسش که عرفان چيست، پاسخی مناسب با حالات مخاطب و پرسشگر داده است؛ مثلاً در برابر مخاطب جاهطلب، عارف پاسخ میدهد: عرفان ترک جاه و پرهيز از شهرتطلبی است. در برابر سائل گرفتار نفس گفتهاند؛ ترک هوای نفس است. همینطور در برابر عالم خودشیفته حتی نیز گفتهاند ترک علم ظاهر است. در برابر هرکسی متناسب به وضعیت مخاطب پاسخی ارایه شده است.
شایان ذکر است که عرفان تقریبا در همه ادیان چه آسمانی و چه زمینی مورد توجه بوده است و نمونههای فراوانی در ادیان الهی و دنیایی در این باب موجود است اما منظور ما در اینجا طبعا عرفان اسلامی است. عرفانی که در سپهر اعتقادی و حتی جغرافیایی اسلام شکل گرفته است و متأثر از تعالیم آن میباشد.
همچنان این نکته نیز مبرهن باشد که وقتی ما عرفان میگوییم معمولا هردو بعد نظری و عملی آن را در نظر داریم. عرفان در عرصهی نظر به مجموعهای از علوم و معارف صوفیانه که منبعث از کشف و شهود است اطلاق میشود و البته تأثیرات منقولات اسلامی نیز در آن مشاهده میشود و حتی به عنوان معیار و محک درست و نادرست بودن آن تجربههای شهودی جایگاه رفیعی در این علم دارد.
وبعد عملی آن را تحت عنوان «تصوف» یاد میکنند که به مجموعهای از سیر و سلوک صوفیانه برای تزکیهی نفس، تطهیر قلب و تهذیب اخلاق اطلاق میشود.
در حقیقت عرفان از لحاظ نظری در شکل علم و دانش مطرح میشود و در بعد عملی در خلعت یک گروه اجتماعی که از آن به عنوان صوفیه یاد میکنیم، ظاهر میشود.
از خواجه بهاءالدین نقشبند پرسیدند: مقصود از سیر و سلوک چیست؟ در جواب فرمودند: تا آنچه اجمالا به ما از مخبر صادق علیه الصلاة و السلام رسیده است تفصیلا دریافته شود. یعنی عرفان عملی، دانستن تفصیلی تعالیم اجمالی شرع مقدس است،[7] که در این تعریف به هردو بعد به نحوی اشاره شده است؛ هم به شهود و کشف و هم به سلوک و عمل.
ذیلا تعریفی از عرفان خواهیم آورد تا ضمن پوشش هردو بعد این فن شریف، جامعیت و مانعیت مورد نظر را حتی المقدور در خود داشته باشد.
داوود قیصری در شرح خویش بر فصوص الحکم شیخ اکبر محی الدین ابن عربی عرفان را اینگونه تعریف میکند: عرفان عبارت است از علم به حضرت حق سبحانه از حيث اسماء و صفات و مظاهرش، و علم به مبدأ و معاد و به حقايق عالم و چگونگی بازگشت آنها به حقيقت واحدی که همان ذات احدی حقتعالی است؛ و معرفت طريقت سلوک و مجاهده برای رها ساختن نفس از تنگناهای قيد و بند جزئيت و پيوستن آن به مبدأ خويش و اتّصافش به نعت کليت.[8]
تعریف داوود قیصری بدون شک یکی از کاملترین تعاریفی است که از این مجموعه علم وعمل تا کنون ارایه شده است.
نمونه های دیگری نیز وجود دارد از این نوع تعاریف جامع و مانع اما برای جلوگیری از اطالهی کلام از آوردن آن نمونه ها خودداری میکنیم. از جزییات تعریف فوق و سایر تعاریفی که در بالا ارایه شد آنچه میتواند به عنون اصل مورد نظر ما قرار گیرد بحث رهایی از تگناها است.عرفان در حقیقت آمده است تا انسان وابسته و پابسته را برهاند. بی جهت نیست که برخی از عرفا عرفان را از خود رستن تعریف کرده اند؛ « رستن و پیوستن»[9]
پارهای از دردها و رنجهایی وجود دارد که انسان را می آزارد و میخورد و در واقع انسان را سوق و سو میدهد. آن کشانندهها به قول روانشناسان کانون حضورشان درون انسان است. انسان از درون نا امن میشود؛ ازدرون نیز شاداب و با طراوت میشود؛ ازدرون قدرت میگیرد و از درون ضعیف نیز میشود.
عارفان با توجه به تعالیم تجربی و نقلی، نفس انسان را کانون تمام خوبیها و بدیها معرفی کرده اند. این خود انسان است که میتواند منبع فضیلت و یا رذیلت باشد اگر این خودی را شناخت در حقیقت خدا و منبع فضیلت را شناخته است و اگر خودی خود را نشناخت هدف خلقت را نفهمیده وندانسته است. و یا به عبارت دیگر او قدرتِ تعبیه شده در درون خود را نفهمیده است و ازینرو نتوانسته به تعادل و امن دست پیدا کند و دایما دستخوش اضطراب، هراس و تشویشهای ذهنی و روانی قرار گرفته است.
آنچه میتواند عرفان را به امنیت پیوند دهد همین بعد عرفان است که در واقع مأموریتی جز رسانیدن سالک به ساحل امن ندارد. عرفان میخواهد مارا به دیدار خودمان برساند. خودی که متضمن حقیقت و در بردارندهی آرامش است. معرفتی که مارا به حقیقت رهنمون میکند از خود ما شروع میشود. هیچ موضوعی برای مطالعه وشناخت در بیرون وجود ندارد و هیچ موضوع بیرونی قادر به رسانیدن شما به امن و سکون نیز نمیباشد.« وَ فِي أَنفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ» (الذاریات: 21).
در خود نظر گشا زتهی دامنی مرنج / در سینه تو ماه تمامی نهاده اند[10]
بنابر آنچه گفتهآمد عرفان کلید فهم و درک درونیات است آنچه انسان از شناخت خویش حاصل میکند «هستی» است یعنی میداند که هست و این خود اطمینان بخش و اعتماد آفرین است. درس دیگری که انسان از شناخت خود به دست می آورد «نقصان» است. یعنی انسان با شناخت خودی خود میداند که هستم اما نافص و ضعیف؛ پس لاجرم در جستجوی کمال خواهد شد. در جستجوی زیبایی و دانایی و نیکویی که مجموعهای از فضایل را به همراه دارند و این فضیلتها در جهت کمال و آسایش، انسان را سمت و سو میدهد و در نتیجه سالک را به آرامش و طمأنینه میرساند.
رابطهی عرفان و امنیت:
امروزه بسیاریها در جوامع مختلف چه جوامع پیشرفته از حیث مادی و چه جوامعی که دچار عقب ماندگی و مشکلات اجتماعی میباشند به علاوهی سایر مشکلات از تکلیفها و مشقتهای روانی نیز رنج میبرند. گاهی برخیها فکر میکنند که با حل شدن مشکلات مادی شان درهای خوشبختی به سوی شان باز میشود و دیگر هیچ تشویشی سراغ آنان را نخواهد گرفت؛ ازینرو همّ و غم خود را معطوف به رفع این نقیصه میکنند اما به زودی میبنند با اینکه؛ ثروت هنگفتی به دست آوردهاند مشکل شان حل نشده است. آرامش احساس نمیکنند بلکه اضطراب و دلهرههای شان بیشتر از پیش شده است. اینجاست که میبینیم خیلیها بخصوص در کشورهای مترقی و توسعه یافته برای یافتن آرامش به ترک خانمان میپردازند به جنگلها روی می آورند، خلوت میگزینند و با دره و دریا محشور و مقرون میشوند. خیلیها به ادیان و معارفی روی می آورند که به گمان شان دردشان را تسکین خواهد داد و از علل اساسی ظهور پارهای از مکاتب عرفانی جدید به خصوص در دنیای غرب نیز همین نکته است.
به هرحال انسانها به هرمکتب و فکری که تعلق خاطر دارند به نحوی به دنبال آرامش و امنیت روان، این گمشدهی مهم سرگردانند. کسانی آن را یافتهاند و کسانی همچنان سرگشته و در طلباند.
در مباحث امنیت نیز به اهمیت درونی بودن آن پرداخته شده است. هرچند مختصر ولی در این مورد مباحثی مطرح میباشد. راههایی را برای رسیدن به صلح وآرامش درونی و بیرونی مطرح میکنند که کم و بیش رابطه و شباهت با راهکارهای عرفانی دارد. درعرفان اسلامی هرگونه امنیتی چه فردی/ روانی و چه اجتماعی رابطهی مستقیم با معنویت و صفای درون دارد.
هرکسی خواهان آرامش و امنیت فردی و جمعی است می بایست متوجه ارزش و اهمیت ایمان و معارف دینی شود و به آن به عنوان علت اصلی امنیت توجه داشته باشد. از همین رو در قرآن کریم نسبت تنگاتنگی میان امنیت فردی و اجتماعی وجود دارد. در حقیقت هردو لازم و ملزوم همدیگراند هرکه بخواهد امن باشد باید به فکر امنیت اجتماع نیز باشد و هرکه بخواهد جامعهی امن وعاری ازخشونت داشته باشد از امنیت فردی شروع کند تا به آنجا برسد.
در حقیقت ایمان خود از ریشهی امن است زیرا از نظر عرفان اسلامی اساس امنیت در دنیا و آخرت ایمان است. هرکه از آتش فتنه بخواهد در امان باشد به ایمان روی بیاورد و هرکه از آتش دوزخ پناه بخواهد بازهم پناهگاهی جز ایمان ندارد.
برای دانستن بهتر این رابطه بهتر است اصطلاحی را به تعریف و تببین بگیریم که در عرفان معادل امنیت و آرامش تعریف میشود.
سکون: آرامش و آرمیدن. ودر اصطلاح: از خواص اهل عرفان است در وقت وصول به مطلوب، و آن را اطمینان خوانند.[11]
قرآن کریم میفرماید: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.» (الرعد ۲۸)
از نظر عرفان راه رسیدن به سکون و آرامش سیر و سلوک است. سلوکی که در برگیرندهی فکر و ذکر است و ذکر همانطور که در آیهی فوق اشاره شده است منبع آرامش و اطمینان است.
در حقیقت عرفان از طریق همین فرمول مارا به آرامش میرساند. ذکری که پس از شناخت عظمت و تفکر در محور آفاق وبخصوص انفس به میان میآید همان اعتراف جانانهای است که انسان را به یقین و اطمینان میرساند؛ اعتراف به نقصان در برابر کمال مطلق؛ و واگذاری امور خویش به آن ذات مدبر که تدبیرش بر و بحر را در برگرفته است. این سکون در پرتو ذکر ملکهی ذاکر میشود:
از عالمِ بیچون به سکون باید شد
خود را سوی خویش رهنمون باید شد
یک ذرّه اگر باشد و ما آن دانیم
یک لحظه ز خود بدان برون باید شد
عطار[12]
از نظر عطار راه رسیدن به سکون بیرون شدن از خودبزرگ بینیها و نفسانیات و نا آگاهیها به سوی آگاهی و کمال است و کمترین آگاهی که میتوانیم داشته باشیم این است که باید از خود برهیم. از خواست ها و امیال نفسانی مطلق از آرزوهای محال و از امیال باطلی که سبب درد و رنج در این عالم میباشد.
ترک آروز کردم رنج هستی آسان شد
سوخت پرفشانی ها این قفس گلستان شد
بیدل[13]
باید تذکر داد که پارهای از بیماریهایی در نهاد انسان و جود دارد که عرفان با آنها به مقابله برمیخیزد و برای رسیدن انسان به آرامش نسخههایی ارایه میکند. انسان برای تداوی آن امراض ابتدا باید آنها را بشناسد. بسیاری از نا آرامیهای ما در حسادت، کینه، دورویی، انتقام جویی، مادی گرایی و دوری از معنویت و قناعت و مدارا و صمیمیت نهفته است.
عرفان اسلامی با دست گذاشتن روی این امراض و پیچیدن نسخههایی برای آنها، امن و آرامش را در نهاد فرد و جامعه تزریق میکند.
مولانا آن امام همام عرفان و آن طبیب حاذق معنویان به راهکارهای مشخصی در این موارد اشاره فرموده است که چکیده و خلاصهی تعالیم همه عارفان پیش و پس از ایشان است:
افرادی که آرامش را در بیرون از خویش و در مال و مکنت جستجو میکنند به این گمان که از طریق زر اندوزی به آرامش دست یابند اما در حقیقت خود به دام دیگری می افتند که آن عبارت از تعلق است. تعلقات از اساسیترین علت امراض روانی و آشفتگیهای اجتماعی است. بسیاریها به سبب تعلقات افراطی و زیاده روی در آن به امراض مهلک می افتند و آن تعلق سبب غرق شدن شان میشود و نه نجات.
یکی از انواع این تعلقات؛ تعلق به مال است.
مال را کز بهر دین باشی حمول
نعم مال صالح خواندش رسول
آب درکشتی هلاک کشتی است
آب اندر زیر کشتی پشتی است
مولوی[14]
مولانا سرچشمه و منبع امن و آرامش را در درون انسان معرفی میکند. اگر نهاد آدمی ناآرام بود هیچ چیزی اورا آرام نمیکند و اگر انسان از درون خویش به سکون رسید همه جا برای او امن است.
راه لذت از درون دان، نه از برون
ابلهی دان جستن قصر و حصون
آن یکی در کنج مسجد مست و شاد
و ان دگر در باغ، ترش و بی مراد
قصر چیزی نیست ویران کن بدن
گنج در ویرانی است ای میر من
این نمیبینی که در بزم شراب
مست آنگه شود، کوشد خراب؟
مولوی[15]
ما معمولا فکر میکنیم که آرامش در مال است در حالیکه اینطور نیست و به تعبیر مولوی شخصی در کنج مسجد مست و شاد است اما شخصی در قصر و بلند منزل بیمار ومضطرب، پس داروی درد ناآرامی ما مال نیست چیزدیگری است و آن راه ندادن محبت مال در دل است. مال به تعبیر عرفای ما باید در دست باشد نه در دل. یعنی داشتن مال جرم نیست و خلاف عرفان نیز نیست اما دل دادن به آن موجب مشغولیت و تشویش و امراض است.
مولانا در حقیقت عشق و عرفان را نسخهی اصلی و دوای تمام امراض روحی وروانی معرفی میکند.
با عشق است که حرص و آز از بین میرود. عشق به حقیقت و معنویت است که تعادل را درمیان خواست های انسانی وطبیعی برقرار میکند. وعشق است که انسان را به امن و امان حقیقی میرساند.
هر که را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و عیب کلی پاک شد
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علتهای ما
ای دوای نخوت و ناموس ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما
جسم خاک از عشق بر افلاک شد
کوه در رقص آمد و چالاک شد[16]
در حقیقت این عرفان است که میتواند انسان دردمند ودور از آرامش را به امن و امان برساند و خمود و جمود ناشی از رنج را به چالاکی و تحرک تبدیل کند. برای نخوت و خود بزرگ بینیهای ناشی از کبر و تکبر دوای نهایی و داروی طبیبانه باشد و انسان را به آرامش برساند و در پرتو آن انسان و آن گونه انسان ها، جهانی در امان باشد.
کفر تو دینست و دینت نور جان
آمنی وز تو جهانی در امان
مولوی[17]
نتیجه:
عرفان رابطهی تنگاتنگی با امنیت و آرامش فردی و اجتماعی دارد و انسان برای رسیدن به آرامش روان و روح باید به سیرو سلوک و مطالعه و پیروی از آثار ایمان و عرفان بپردازد.
عرفان میتواند به عنوان یک بحث اصلی در راستای رسیدن جوامع انسانی به صلح و سازندگی و آبادانی و استقرار مطمح نظر باشد.
بزرگترین دغدغهی عارفان مسلمان و عرفان اسلامی رسانیدن انسانها به سکون و آرامش است هم در دنیا و هم در آخرت.
عرفان با نشانه گیری برخی از امراض روحی و روانی انسانها و معالجهی آنها به رسانیدن انسان به آرامش فردی و اجتماعی کمک شایان میکند.
همهی انواع آرامش؛ از درون انسان سرچشمه میگیرد و جستن آن در بیرون و بخصوص امکانات مادی صرف، نادرست و تلاش بیهوده است.
منابع:
قرآن کریم.
[1] – جلالوند، مهدی. بررسی مسأله شهود در آثار افلاطون. انسان پژوهی دینی. سال دریافت: 1399 هجری خورشیدی.
[2] – ملکشاهی، حسن. ترجمه وشرح اشارات و تنبیهات ابن سینا. تهران: انتشارات سروش. 1382 هجری خورشیدی. ص439و454.
[3] – سیاح، احمد. فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی (المنجد). تهران: انتشارات اسلام. 1387 هجری خورشیدی. ص59.
[4] – آشوری، داریوش. دانشنامه سیاسی. تهران: انتشارات مروارید. 1383 هجری خورشیدی. ص38.
[5] – میرعرب، مهرداد. نیم نگاهی به مفهوم امنیت. فصل نامه علمی پژوهشی علوم سیاسی. سال دریافت: 1399.
[6] – جرّ، خلیل. فرهنگ لاروس. مترجم: دکتور سید حمید طبیبیان. تهران: انتشارات امیر کبیر. 1365 هجری خورشیدی. ج2.ص1441.
[7] – بخاری، صلاح بن مبارک. انیس الطالبین و عدة السالکین. تهران: انشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی. 1383 هجری خورشیدی. ص72.
[8] – قیصری، داوود. مقدمه شرح قیصری بر فصوص الحکم. تهران: انتشارات انوارالهدی. 1416 هجری قمری. ص10.
[9] – بخاری، صلاح بن مبارک. انیس الطالبین و عدة السالکین. تهران: انشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی. 1383 هجری خورشیدی. ص56.
[10] -لاهوری، اقبال. پیام مشرق. انتشارات پگاه. 1361 هجری خورشیدی. بخش دوم: هلال عید.
[11] – طوسی، نصیرالدین. اوصاف الاشراف. تصحیح: نجیب مایل هروی. انتشارات امام. 1361هجری خورشیدی. ص112.
[12] – عطار، فریدالدین. مختارنامه. تهران: انتشارات سخن. 1386 هجری خورشیدی. باب پنجم: دربیان توحید به زبان تفرید.
[13] – بیدل، عبدالقادر. غزلیات. غزل: 1251.
[14] – بلخی، جلال الدین. مثنوی معنوی. دفتر اول.
[15] – همان. دفتر ششم.
[16] – همان. دفتر اول.
[17] – همان. دفتر دوم.