قدرت نرم تکفیر

قدرت نرم مفهومی است که شاید برای بار نخست، در عصر حاضر، از سوی جوزف نای، استاد ورییس یکی از دانشکده های هاروارد که در اداره بیل کلینتون معاون وزیر دفاع هم بود، طرح شده باشد. مفهومی را که جوزف نای مطرح کرد، باری مثبت دارد و من در این جا از بار منفی آن در زمینه حذف و مصادره و خشونت یاد می کنم.

زبان به عنوان مهمترین مشخصه انسان و ارزشمندترین موهبتی که این موجود را از بقیه حیوانات متمایز می سازد، نخستین ابزاری است که در میدان جنگ قدرت نرم به کار گرفته میشود. ارسطو، نطق را معیار تمایز انسان و حیوان می دانست و مارتین هایدگر، فیلسوف آلمانی، زبان را خطرناک ترین نعمت خداوندی. کتاب های آسمانی هم تأکید فراوانی بر عطیه زبان نموده و همین قدر کافیست که بگوییم معجزه پیامبر اسلام سرشتی زبانی داشته و تورات هم کلمه را نخستین آفریده خدا میداند.

با درک همین اهمیت بود که ژاک دریدا، فیلسوف قرن بیستم فرانسوی، منشا خشونت اولیه را در زبان جستجو کرد. تاریخ شهادت میدهد نخستین سلاحی که در میدان جنگ به کار برده شده چیزی جز زبان نبوده است. در زبان عربی، ضرب المثلی است که می گوید “الحرب أولها کلام” به این مفهوم که جنگ با سخن آغاز می شود. دشنام، تحقیر، تهدید و جریحه دار ساختن مشاعر دیگران از مظاهر همین جنگ اند که همه با ابزار زبان صورت می گیرند. در زبان و ادبیات فارسی هم ما انبوهی از ضرب المثل ها چون “زخم  زبان از زخم شمشیر بدتر است” داریم که بیان گر همین اهمیت است. در این ادبیات خیلی از خشونت زبانی هم یاد شده است مانند این بیت اسدی:

ز زخم سنان بیش زخم زبان

که این تن کند خسته و آن روان.

جامعه ما امروز با مظاهر گوناگون خشونت روبرو است که خشونت زبانی یکی از برجسته ترین آنها به شمار رفته، خشونتی که گاهی عامل جنگ بوده، گاهی هم معلول آن و گاهی هم مشروعیت بخش به آن.

وقتی سخنران و خطیب و شاعری می خواهد خشونت را به مخاطبانش انتقال دهد، عضلات سیستم تنفسی به هم نزدیک می شوند، حنجره تنگ تر می گردد، زبان برای پرتاب گلوله ای زهراگین تر از سلاح های تقلیدی به حرکت می افتد؛ دهانی باز می شود که همزمان با نهیب آن بوی باروت کینه و عقده می تراود و صدا و واژه  دست در دست هم داده، انرژی ویرانگر خصومت و بدبینی به بیرون پمپ شده در فضا می پیچد و محیط زیست مخاطبان را با گند و دل و دماغ شان را با زهر می آلاید. آخر چه چیزی غیر از زبان می تواند عواطف را به هیجان آورده و از قوه به فعل در آورد!

زبان سکویی است که سلطه دینی، قانونی، اخلاقی و فرهنگی یک جامعه بر فراز آن تبارز یافته و بر افراد و جامعه حکومت می کند. زبان از چنان قدرتی برخوردار است که حتی گاهی متکلم هم نمی تواند خود را ازچنگ آن وارهاند. زبان هم راه را برای خشونت فیزیکی هموار می سازد و هم خشونت در داخل آن زیست می کند. انسان، نخست خشونت را در دستگاه زبان تولید می کند و به عرصه های دیگر منتقل می سازد. زبان میدان جنگ است و سلاح نبرد و ما همه اسیران سلطه آنیم. واژه ها ماین هایی اند که هر روز روابط اجتماعی ما را منفجر می سازند.

زبان ابزاری بی طرف نیست بلکه ظرفی است که محتوای آن را واژگانی بر خاسته از کینه و خشونت، و یا هم عشق و مهربانی لبریز کرده اند. ایستادن در برابر خشونت زبانی کار ساده ای نیست، چون زبان بصورت اجتماعی خلق شده و از پشتوانه عرف برخوردار است. دکتاتوران بزرگ و پیام آوران  خون وخشونت، سخنرانان خوبی بوده اند و از این ابزار در راه تحقق اهداف خویش، خیلی سود برده اند. وقتی هتلر به سخنرانی می پرداخت، همه مسحور دست ها و آهنگ صدای او می شدند. او، احساس دشمنی و بدبینی در برابر نژاد های بشری را با همین ابزار در روان پیروانش می دمید.

گراف خشونت زبانی درجامعه  ما خیلی هراس انگیز است. این خشونت در همه عرصه های زندگی قابل دید است، چه در دفتر، محیط کار، مکتب، مسجد و چه در کوچه و بازار. خدا میداند  که کودکان ما روز چند بار عباراتی چون شکستن دندان، کشیدن روده، بریدن زبان، شکستن سر، قطع پا و کشیدن چشم را می شنوند. بریدن گردن که امروز از قوه به فعل درآمده، از همین زبان و ذهنیت منشأ می گیرد. این خشونت، شخصیت و ذهنیت کودکان ما را از نخستین مراحلی که سر گپ می آیند شکل می دهد.

اگر خدا رفیق است و مهربانی را دوست دارد، و اگر پیامبرش تأکید می ورزید که آنچه از راه مهربانی می آید از راه خشونت ممکن نیست، و اگر کتابش دستور میدهد که با مردم با بهترین شیوه گفتگو کنید “و جادلهم بالتی هی أحسن” پس این همه خشونت “اسلامی” در کدام دستگاه تولید می شود.

آنچه زخم زبان کند با من

زخم شمشیر جان ستان نکند

زبان به شیوه های گوناگونی می تواند آتش خشونت را بر افروزد. تکفیر یکی از میدان های خشونت زبانی است که نتایجی نیز بر آن مترتب می گردد. انسان تکفیری خودش را سخنگو و سکرتر خدا در زمین می پندارد، سخنگویی که نماد زنده زمختی و خشونت به شمار میرود.

برخی ها، تکفیر را زاده زندان های مصر در دهه هفتاد می دانند، غافل از اینکه تکفیر در تاریخ ما ریشه هایی بس عمیق داشته است. تکفیر از عصر خوارج تا امروز در این امت بیداد کرده و در بسا حالت ها خرمن اجتهاد و تفکر را به آتش کشیده است. اگر به کتاب های گذشته مروری کنیم هزاران نمونه تکفیر را خواهیم یافت. کتاب “الملل والنحل” نوشته عبدالقاهر بغدادی، دانشمند قرن پنجم هجری شافعی، یکی از نمونه هایی است که نشان میدهد مذاهب اسلامی همدیگر خویش را چگونه با تیر تکفیر نشانه گرفته و در این میدان هنرنمایی های شگفت انگیزی کرده اند.

خوارج؛ علی، ابن عباس، ابوایوب انصاری و گروه  بزرگی از یاران پیامبر را تکفیر کردند. قدری ها در  تکفیر کمتر از خوارج نبودند. گروهی دیگر آمده هم خوارج و هم قدری ها را تکفیر نموده و آن ها را زشت ترین آفریده های خدا در زمین دانسته اند.

امروز گروهی از میان ما و دسته ای در ایران و جهان عرب برای نهادینه ساختن اصل همزیستی، طبل اعتزال می کوبند، بی خبر از اینکه ابو الهزیل از رهبران معتزله، رهبر دیگر آن مذهب، ابراهیم نظام را تکفیر نمود، و سپس مرداد معتزلی در تکفیر هر دوی شان نوشت، و دیگران آمدند و مرداد را برای آنکه گفته بود ممکن است یک فعل از دو فاعل صادر شود، تکفیر کردند، و باز جبایی معتزلی فرزندش را بر سر مسایل خورد اجتهادی تکفیر نمود. خلاصه سخن، گردونه تکفیر در امتداد تاریخ این جغرافیا پیوسته در گردش بوده و هر روز لباس نوی بر تن کرده و این سلسله را نهایتی نبوده است، تو گویی ما خود امتی از کفار بوده ایم که باید هم دیگر خویش را بر سر مسایل فرعی اجتهادی گردن زنیم.

در کشاکش تکفیر و تکفیر مضاد، بهانه های فراوانی در دست داریم که یکی پس از دیگری استفاده شده و هر گروه خودش را “فرقه ناجیه” خوانده و بقیه را مستحق آتش جهنم دانسته است.

فتنه خلق قرآن، ماجرای اجتهادی دیگری بود که هیچ لزومی نداشت، اما بهانه ای شد برای کشتن و تعذیب گروه بزرگی از موافقان و مخالفان.گیوتین این فتنه تا سال ها تشنه خون بود و جان موافقان و مخالفانی را که هم دیگر خویش را تکفیر می کردند، چپ و راست می گرفت.

بخاری کتابی دارد به نام “خلق افعال العباد” که در ضمن نقل روایاتی مبنی بر تکفیر جهمیه – یکی از مذاهب اسلامی که گروهی از احناف هم به آن منتسب اند – حکایت تکفیر و کشتن “جعد بن درهم” نظریه  پرداز نخستین مذهب جهمیه را نقل می کند. او می نویسد: خالد فرزند عبدالله قسری نماز عید قربان را در واسط “عراق” ادا کرده و در پایان خطبه عید اعلام نمود: بروید قربانی کنید، خداوند قربانی هایتان را قبول فرماید، اما من جعد بن درهم را قربانی می کنم. سپس از منبر پایین شد و جعد بن درهم را- که بنا بر روایات تاریخی چون گوسفندی در کنار منبر بسته شده بود- در داخل مسجد، آن هم در روز عید قربان، در کنار منبر پیامبر ذبح کرد، چون او معتقد بود که قرآن خالق نه بل مخلوق است. ابن القیم، معطله را تکفیر کرده و فرمودند که آنها کافرترین مخلوقات خدا هستند. می گویند که همان معطله سپس آمدند و ابن القیم را هم تکفیر و هم بر مرکبی سرچپه سوار کرده و در شهر دمشق گردانیدند تا طعم تکفیر را بچشد.

ابن تیمیه، دانشمند دیگری است که صدها بار از تکفیر و گردن زدن “یضرب عنقه” مخالفان حرف زده است. مخلوق خواندن قرآن و مسایل از این قبیل بار بار در فتاوای ایشان تکرار شده است. مبنای این تکفیرها نزد ایشان گاهی خیلی خنده آور بوده است. در حالی که پیروان بیشتر مذاهب اسلامی نیت نماز را بر زبان جاری می سازند و دلیل خودشان را هم دارند، اما ابن تیمیه فتوا داد که اگر فردی بیاید و نیت نماز را با صدای بلندتر طوری که برای نماز گزاران پهلویش تشویش خلق کند، ادا نماید، باید از این کار توبه کند و اگر توبه نکرد باید کشته شود خواننده می تواند به (صفحه ۹۸الفتاوی الکبری، ابن تیمیة، المجلد الثاني، دارالکتب العلمیة، 1971 بیروت لبنان) مراجعه کند.

اما آنچه در میان تشیع و تسنن و یا به اصطلاح خود شان “روافض” و “نواصب” رفته تفصیل آن هفت من خواهد شد. دانشمندان شیعه در حالی که بر ابن تیمیه بخاطر اندیشه هایی که از آن بوی تند تکفیر بر می خیزد یورش بی امان می برند، نمی بینند که این اندیشه در میان علمای خود شیعه پر رنگتر از ادبیات ابن تیمیه نمایان بوده است. اگر ابن باز بار ها شیعه جعفریه اثناعشریه را با ضرس قاطع تکفیر نموده است، آقای کمال حیدری از دانشمندان بلند آوازه شیعه در عراق معتقد است که علمای بزرگ امامیه تمامی اهل سنت را تکفیر نموده اند، و علت آن اصل قرار دادن امامت است که انکار آن چیزی جز کفر به شمار نمی رود. لعن و سب و شتم و تکفیر و مجوسی خواندن اهل سنت بار ها در ادبیات این بزرگواران تکرار گردیده است که آثار سيد هاشم بحرانی و دیگران را می توان شاهد آورد.

دیگران را بگذارید همین مفسر بزرگوار کشور خود ما، فخرالدین رازی، می آید و در تفسیر مفاتیح الغیب خویش هنگام شرح آیت سوره شوری، کتاب “توحید” ابن خزیمه را كه از مجتهدان بزرگ مذهب شافعی بوده اند، به بسیار سادگی کتاب شرک مي نامد.

در پایان می خواهم بگویم که بزرگان ما قابل احترام اند، اما نه تا حدی که آنها را مصؤن از نقد و معصوم از خطا دانست، به ویژه وقتی مسئله به تکفیر و کشتن رابطه می گیرد. این همه تکفیر و تکفیر مضادی که در سراسر جهان اسلام جریان دارد، و باز این گردن بریدن هایی که بر مبنای این تکفیرها صورت می گیرد، دانه هایش را می توان در میراث فکری و اجتهادی برخی بزرگان ما یافت که باید آن را دور ریخت و نگذاشت فرهنگ کینه و خشونت به گفتمانی مسلط تبدیل شود. باید کوشید که راه را برای ساختن جامعه ای هموار کرد که عطر جانبخش مدارا و مروت و تسامح و تفاهم مشام افراد آنرا نوازش دهد.

در کشاکش پر دامنه این تکفیر و تکفیر مضاد، سخن فقیه بزرگ تاریخ مسلمانان، امام اعظم فقه که می گفت: “لا نکفر أحدا من اهل القبلة = ما هیچیک از اهل قبله را تکفیر نمی کنیم” استثنایی است که باید با آب طلا نگاشته شىه و پیوسته آویزه گوش ما باشد. شاید در اثر همین اصل بود که حوزه ما در گذشته ها از همزیستی و احترام متقابل مذاهب اسلامی و مشارب فکری برخوردار بود تا آنکه دین ابزاری شد در دست زمخت و خونین استراتیژی های منطقه و جهان.

یقین دارم که آن آب و آبروی رفته، از زیر هفت سنگ خرد و مدارا و عشق و همزیستی و احترام و عرفان و معنویت دوباره جوشیدن خواهد گرفت و به مجرای اصیل خویش بر خواهد گشت.


دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *